کد مطلب:36624 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140
ان الله جمیل و یحب الجمال[1]. [صفحه 149] خداوند زیباست و امور زیبا را دوست دارد. پس نزد خداوند هم زشتی مطرود و ملعون است و زیبایی مورد عنایت و توجه. زیرا كه او نیز یك ناظر، بلكه برترین ناظر و بلكه تنها ناظر است و تمامی تلاش و عزم یك بنده عارف آن است كه هم خدا در چشمش زیبا جلوه كند و هم خود او در چشم خدا زیبا جلوه كند. و هم از چشم خدا در عالم نظر كند. این مطلب كه مولوی می گفت: معطر بودن جسم كافی نیست بلكه دل باید معطر باشد، به همین معنا بود: گر میان مشك تن را جا شود مشك را بر تن مزن بر دل بمال آن منافق مشك بر تن می زند بر زبان نام حق و در جان او (مثنوی، دفتر دوم، ابیات (265 -268) مشك و عطری كه آدمی بر تن و جامه خود می نهد، ظاهربینان درك می كنند اما عطرآگین بودن روح را خدا و قدسیان و برخی از انسانهای پاك و پارسا درمی یابند. در خصوص زیبایی نیز وضع به همین منوال است. عارفان از حب خدا سخن بسیار گفته اند. و حب با جمال تعلق دارد. هر جا عشقی هست مفتونیتی نسبت به جمال هم هست. و گر چه عارفان عاشق لطف و قهر حق با هم بوده اند، اما به حقیقت جز لطف چیزی نمی دیده اند. و لذا هر جا از عاشقی دم زده اند، به وجهی از تجلی حسن و حصول دلبردگی سخن گفته اند: [صفحه 150] هر كسی پیش كلوخی جامه چاك (مثنوی، دفتر پنجم، بیت 376) باده خاك آلودتان مجنون كند این در باب عاشقان و معشوقان محدود و زمینی است كه باده حسنشان دردآلوده است. اما كمال و جمال حق، زلال و بیكران است: ذره ذره عاشقان آن كمال سبح لله هست اشتابشان (مثنوی، دفتر پنجم، ابیات 3858 -3859) انسان تا خود را نپیراید خدا را هم زیبا نمی یابد، زیرا زیبا دیدن فقط منوط به این نیست كه موجود بیرونی زیبا باشد، بلكه باید خود آدمی هم بتواند، زیبایی را ببیند. این از اكتشافات بزرگ عارفان بوده است كه توانستند زیبایی خداوند را ببیند و همه جا از زیبایی و عشق او سخن بگویند: غرق عشقی ام كه غرق است اندرین مجملش گفتم نكردم ز آن بیان من چو لب گویم لب دریا بود ده زكات روی خوب ای خوبرو [صفحه 151] كز كرشم غمزه ای غمازه ای شرح گل بگذار از بهر خدای (مثنوی، دفتر اول، ابیات 1760 -1805) آن پاكان در خدا خوبرویی را دیده بودند و از این رو زكات خوبرویی، یعنی، احسان و عنایت او را می طلبیدند. این زكات خوبرویی هم فقط در گرو تجلی حسن معشوق و از سوی دیگر قدرت درك آن جمال بود. دانستیم كه خدا خود زیباست و پاره ای از رفتارها در چشم و نظر او زیبا و پاره ای از آنها زشت است. اكنون معنای سخن امیرالمومنین (ع) به پسرشان روشن می شود كه گفتند: تو باید در طاعت خداوند بكوشی زیرا تو حقیری و او عظیم است، تو محتاجی و او مستغنی است، مهانت تو و مهابت او الزام می كند كه به درگاه او سجده ببری، از خشم و عقوبت او بیمناك بشوی و به اوامر و نواهی او ملتزم باشی زیرا كه او تو را جز به كار زیبا امر نكرده و جز از كار زشت نهی ننموده است.
اگر چشم مدركی نباشد، زشت و زیبا مفهومی و به تبع مصداقی ندارد. اما آیا در چشم خداوند هم زشتی و زیبایی وجود دارد یا نه؟ البته كه دارد. در روایات داریم كه:
روز مردن گند او پیدا شود
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال
روح را در قعر گلخن می نهد
گندها از كفر بی ایمان او
كان كلوخ از حسن آمد جرعه ناك
صاف اگر باشد ندانم چون كند
می شتابد در علو همچون نهال
تنقیه ی تن می كنند از بهر جان
عشقهای اولین و آخرین
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
من چو لا گویم مراد الا بود (...)
شرح جان شرحه شرحه بازگو
بر دلم بنهاد داغی تازه ای (...)
شرح بلبل گو كه شد از گل جدای
صفحه 149، 150، 151.